خورشید طلایی توس

سلام برخورشید همیشه تابان خراسان؛ وب‌نوشته‌های مجتبی مهدیان

خورشید طلایی توس

سلام برخورشید همیشه تابان خراسان؛ وب‌نوشته‌های مجتبی مهدیان

خورشید توس


باغ باران خورده مینوشید نور
لرزشی در سبزه های تر دوید:
او به باغ آمد،درونش تابنکاک،
سایه اش در زیر و بم ها ناپدید.
شاخه خم میشد به راهش،مستِ بار،
او فراتر از جهان برگ و بر
باغ، سرشار از تراوشهای سبز
او درونش سبزتر،سرشارتر
در سر راهش درختی جان گرفت
میوه اش همزاد همرنگ هراس
پرتویی افتاد و در پنهان او
دیده بود آن را به خوابی ناشناس
در جنون چیدن از خود دور شد
دست او لرزید،ترسید از درخت
شور چیدن ترس را از ریشه کَند
دست آمد: میوه را چید از درخت...
شعر از " سهراب سپهری "
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد