خورشید طلایی توس

سلام برخورشید همیشه تابان خراسان؛ وب‌نوشته‌های مجتبی مهدیان

خورشید طلایی توس

سلام برخورشید همیشه تابان خراسان؛ وب‌نوشته‌های مجتبی مهدیان

دخترک غمگین


      فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
      پیرمرد از دختر پرسید:
      - غمگینی؟
      - نه.
      - مطمئنی؟
      - نه.
      - چرا گریه می کنی؟
      - دوستام منو دوست ندارن.
      - چرا؟
      - چون قشنگ نیستم
      - قبلا اینو به تو گفتن؟
      - نه.
      - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
      - راست می گی؟
      - از ته قلبم آره
      دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
      چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد