خورشید طلایی توس

سلام برخورشید همیشه تابان خراسان؛ وب‌نوشته‌های مجتبی مهدیان

خورشید طلایی توس

سلام برخورشید همیشه تابان خراسان؛ وب‌نوشته‌های مجتبی مهدیان

تعریف مهندسی شبکه مسائل

مهندسی شبکه مسائل، واژه ای جدید و غیر مصطلح است که ممکن است برای خیلی ها نامفهوم باشد. اما در گفتمان سازی های جدید در عرصه مهندسی فکری بسیار موردتوجه می باشد.

واژه مهندس در لغت نامه دهخدا به معنی اندازه گیرنده . (غیاث ). تقدیرکننده . (مهذب الاسماء) محاسب . شماردا... و در اصطلاح محاسبه کردن و نظم بخشی به مجموعه ای از داده ها و اطلاعات فنی در جهت اتخاذ بهترین تصمیم ها و راه حل هاست. شبکه مسائل نیز به نمای شماتیک و شبکه ای از مسائل مرتبط به هم گفته می شود که ارتباط میان عوامل و مسائل مختلف را در یک نگاه سیستمی نشان می دهد.

با این توضیحات مهندسی شبکه مسائل به مجموعه محاسبات، بررسی ها و روش هایی گفته می شود که ارتباط بین عوامل و مسائل مختلف را در یک یا چند سیستم مرتبط باهم تعیین و به صورت شماتیک به نمایش می گذارد.

شبکه مسائل پیمانکاران

قصد دارم روی شبکه مسائل پیمانکاران فرهنگی شهر مشهد مطالعاتی داشته باشم.

کلیدواژه های مرتبط را در بارش مغزی اولیه آورده ام که ساختار شبکه ای و نقشه ذهنی اش نیز در ادامه می آید:

ادامه مطلب ...

شبکه مسائل خانواده

به تازگی کار بر روی شبکه مسائل خانواده را آغاز کرده ام.

در این مسیر مطالعات زیادی روی منابع مختلف در دست اقدام دارم. کتاب های مفیدی در این زمینه یافته ام که یکی از آن ها کتاب مطلع مهر از دکتر بانکی پور بوده است.

بارش مغزی اولیه ام برای این موضوع را در ادامه ببینید و یا از اینجا  دانلود فرمایید.


ادامه مطلب ...

شبکه مسائل موش!

مطلب امروز من بی هیچ توضیحی یک نکته است
ولی لطفا اگر خواندید تا آخرش را بخوانید و
مطمئن باشید برایتان  پند اموز خواهد بود


موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست . مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.


موش لب هایش را لیسید و با خود گفت :« کاش یک غذای حسابی باشد .»


اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.


موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد . او به هرکسی که می رسید ، می گفت :« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است . . . »


مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من
ندارد.»

میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سرداد و گفت : «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من
پشت و پناه تو خواهد بود.»


موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب
خنده ای کرد ودوباره مشغول چرید شد.


سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد ، چه می شود؟


در نیمه های همان شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود ، ببیند.


او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده ، موش نبود ، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پایش را نیش زد و صدای
جیغ و فریادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت ، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت . زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست .»


مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.


اما هرچه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد ، میش را هم قربانی کند تا
باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.


روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در
مراسم خاک سپاری او شرکت کردند. بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند.


حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!


نتیجه ی اخلاقی : اگر شنیدی مشکلی برای کسی پیش آمده است و ربطی هم به تو ندارد ، کمی بیشتر فکر کن. شاید خیلی هم بی ربط نباشد